داشتیم مى رفتیم به طرف میدان مین براى شناسایى راه كار. مى خواستیم از آنجا كار را شروع كنیم تا به جایى كه احتمال مى دادیم تعدادى شهید افتاده باشند برسیم. همراه بچه ها، در منطقه 112 فكه، نرسیده به میدان مین، متوجه سفیدى روى زمین شدم كه به چشم مى زد. هر چیزى مى توانست باشد. منطقه را سكوت محض گرفته بود. فقط باد بود كه میان سیم هاى خاردار گذر مى كرد.
به نزدیكش كه رسیدم، از تعجب خشكم زد، پیكر شهیدى بود كه اول میدان مین روى زمین دراز كشیده بود. اول احتمال دادیم شهیدى است كه تیر یا تركش خورده و افتاده اول میدان مین. بالاى سرش كه رسیدم، متوجه یك ردیف مین منور شدم; دنبال آن را كه گرفتم، دیدم جایى كه او دراز كشیده است، درست محل انفجار یكى از مین هاى منور است.
مین منور شعله بسیار زیادى دارد. به حدى كه مى گویند كلاه آهنى را ذوب مى كند. حرارتى كه رد نزدیكى آن نمى توان گرمایش را تحمل كرد. خوب كه نگاه كردم دیدم آثار سوختگى به خوبى بر روى استخوان هاى این شهید پیدااست. در همان وهله اول فهمیدم كه چه شده است! او نوجوانى تخریبچى بوده كه شب عملیات در حال باز كردن راه كار و زدن معبر بوده است تا گردان از آنجا رد شوند، ولى مین منورى جلویش منفجر شده و او براى اینكه عملیات و محور نیروها لو نرود، بلافاصله خودش را بر روى مین منور سوزان انداخته تا شعله هاى آن منطقه را روشن نكند و نیروها به عملیات خود ادامه دهند.
پیكر مطهر سوخته او را كه جمع كردیم، از همان معبرى كه او سر فصلش بود، وارد میدان مین شدیم. داخل میدان، ده پانزده شهید در راه كار، پشت سر یكدیگر دراز كشیده و خفته بودند.
پلاك آن شهید اولى ذوب شده بود ولى شهدایى كه در میدان مین بودند پلاك و كارت شناسایى بعضى شان سالم بود و شناسایى شدند كه فهمیدیم از نیروهاى دلاور لشكر 31 عاشورا بوده اند و یكسرى هم از نیروى ارتش لشكر 81 زرهى خرم آباد.